4 out of 5 stars
rating
حبیب هیزم شکن و کشتیگیر جوانی است که بشیرخان و افرادش با او درگیری دارند. حبیب در مراسم کشتی محلی با بلور و حسین غول میرود و به مقام قهرمانی میرسد و برای انجام مسابقهای به مشهد سفر میکند. قبل از شروع مسابقه به زیارتگاه میرود و به پیرزنی برمیخورد که آرزو دارد پسرش کیوان در مسابقه کشتی پیروز شود تا در نزد خانوادهٔ نامزدش احساس سرافکندگی نکند. روز مسابقه حبیب شکست میخورد و از دلیل شکستش فقط مادر کیوان اطلاع دارد که او را میستاید. دوستان حبیب به تصور این که او در ازای پول مسابقه را باختهاست او را از خود میرانند. حبیب به زادگاهش بازمیگردد و در آن جا متهم میشود که از لاله دختر نابینایی هتک حرمت کردهاست. اهالی روستا و نامزدش ستاره او را سرزنش و سنگسار میکنند. پیرزن که به بی گناهی حبیب ایمان دارد با فرزندش و بلور به زادگاه حبیب میروند و از حبیب دفاع میکنند. لاله با شنیدن صدای بشیرخان او را به عنوان متجاوز معرفی میکند. بشیر و افرادش دستگیر میشوند و در مسابقهای دیگر بین حبیب و کیوان، حبیب پیروز میشود