4 out of 5 stars
rating
احمد با بازکردن گاو صندق حجرهای که در آن کار میکند چکها و سفتههای موجود در گاو صندوق را به صاحبانش پس میدهد، احمد از ترس صاحب حجره از شهر خارج میشود و در بیابان یک چراغ جادو مییابد