A Few Kilos of Dates for a Funeral (2006)

داستان فیلم در مورد سه قهرمان داستان می‌گذرد. دو نفر یک پمپ بنزین در حومه شهر دارند، در جاده ای که دیگر هیچ ترافیکی وجود ندارد، و بنابراین آنها در کنار هیچ مشتری نیستند. آنها در یک ون فرسوده در محل زندگی و کار می کنند که پنجره های آن با پلاستیک پوشانده شده است. صدری یک مرد قوی سابق است که اکنون از یک چشم نابینا است. او رئیس ایستگاه است. یادی مشتاق جلب رضایت دستیار اوست که معمولا بیشتر از اینکه بخواهد آزار می دهد. سرانجام عباس، پستچی است که آرزو دارد دوچرخه‌اش را با موتورسیکلت عوض کند، در حالی که باید از برادر بیمار روانی خود مراقبت کند. The film is set around three protagonists. Two run a gas station on the outskirts of town, on a road that gets next to no traffic anymore, and so they get next to no customers. They live and work out of a decrepit van on site, its windows covered in plastic. Sadry is a former strongman, now blind in one eye. He is the boss of the station. Yadi is his eager to please assistant, who usually annoys more than pleases. Finally there is the postman, Abbas, who longs to trade in his break-less bicycle for a motorcycle, while he must care for his mentally ill brother.