0
4 out of 5 stars
rating
داستان همراز درباره دو دزد بود اسـت کـه پول زیادی را میدزدند. یکی از آن ها پول را در حیاط ساختمان مخروبه اي پنهان می کند، اما دوستش وی را بـه پلیس لو می دهد و بـه زندان میافتد. وقتی کـه «سیاوش» از زندان بیرون می آید، بـه سراغ پولی میرود کـه پنهان کرده بود، اما جای آن ساختمان مخروبه مسجد ساخته شده اسـت. او برای پیدا کردن پول خودرا در نقش یک فرد مومن جا میزند و بعنوان خادم مسجد مشغول می شود