0
4 out of 5 stars
rating
مردی ثروتمند به نام عزیز خان( که تصمیم دارد نصف تهران را بخرد) ، دچار یک حادثه طراحی شده توسط دامادش (هوشی) شده و از بالای یکی از دهها برج در حال ساخت خودش ، به پایین سقوط میکند و به بیمارستان برده میشود . در بیمارستان پلیسی به نام مجید طبق اعلام بلندگوی بیمارستان که نیاز به خون را اعلام میکند به عزیز خان خون اهدا می کند . با این کار ، بین بدن عزیز خان و بدن مجید ، تله پاتی صورت می گیرد ، یعنی هر اتفاقی که برای مجید بیفتد برای عزیز خان هم می افتد وهمین سرآغاز مصیبت های عزیزخان می شود . چون مجید ، یک پلیس است و مدام در حال درگیری با اراذل و اوباش و در معرض آسیب . لذا عزیز خان با ترفندچینی درصدد استخدام شخصی مجید برای خود و در نتیجه حفظ جان اوست که با مخالفت مجید روبرو می شود . از طرفی داماد طماع ( هوشی ) با اجاره کردن یک نفله کن به ظاهر حرفه ای (شغال) ، در صدد محو پدر زن خود و به چنگ زدن ثروت کلان برای خلاصی از فشار طلبکاران است و مدام با ترفندها و نقشه هایی درصدد از بین بردن عزیزخان است که بارها با ناکامی روبرو می شود در انتها ، با به چنگ افتادن هوشی به دست مجید پلیس ، راز این تله پاتی کشف و با یک تلنگر روحی به عزیزخان به پایان میرسد